روایت شما؛ چشم به راه تعلیم

2 سال قبل
زمان مطالعه 0 دقیقه

هیچ کسی بهتر از من با آرزو و تلاش‌های ویدا آشنا نیست. هنگامی که به ویدا می‌اندیشم نخستین تصویری که در ذهنم نقش می‌بندد، تصویری از ویداست در حالی که کتابی در دست دارد و شدیداً غرق مطالعه است.

همسرم “ویدا دوست” دانشجوی سمستر‌ هفتم دانشکده‌ی حقوق و علوم سیاسی در دانشگاه کابل است. ویدای من این اواخر در آستانه‏‌ی اتمام دروس و آغاز نگارش پایان‏‌نامه‌ی خود بود. همواره خود را در کرسی و مناصب وکالت، دادستانی و دادرسی و در خدمت انسان و انسانیت، در راستای احقاق حقوق بشری قاطبه‌ی عوام می‌دید و چنین زیبا رویاپردازی می‏‌کرد.

در انواع و اقسام سمینارها، کارگاه‏‌ها، گردهمایی‌ها و جلسات برای رشد و فهم خود اشتراک می‏‌کرد.

تفریح “ویدا” هم کتاب بود و جز آن تفریح دیگر را نیاز نمی‏‌دید. همیشه وقت که برای خریداری به شهر می‏‌رفت، حتما و حداقل یک جلد کتاب نیز برای خود می‏‌خرید و برگشت او به خانه بدون خرید کتاب از کتاب‏‌فروشی‏‌های پل‌باغ‏‌عمومی، ناممکن بود.

یک دانشجوی فعال که تمام فکر و ذکرش درس‌اش بود و همچون بسیاری از دانشجویان دختر هر روز برای رسیدن به آرزوهایش زحمت می‌کشید.

ولی برای فروپاشی قصر رویاهای ویدایم، شکست آرزوهایش، انسداد بر پیشرفت‏‌های او؛ یک دستور جاهلانه و عاری از مبنای علمی و عقلایی و با محض از بادارپرستانه کافی بود تا دروازه‌ی دانشگاه‌‏ها به روی دختران کشور‌مان همچون دروازه‌ی مکاتب بسته شود.

و این کاری بود که آهسته آهسته در حق ما صورت گرفت. چون در صورتی که همه‌ی قیود به یکبار‏‌گی وضع می‏‌شد، هر گروه به دفاع از منفعت خود برخاسته و توده‌‏ی عظیمی از جمعیت متشکل از گروه‌‏های مختلف به تظاهرات قیام می‌‏کردند، که این خود گروه مخالفین را سراسیمه می‌‏کرد؛ لذا این‏‌ها نیز با تفرقه‌‏افگنی و با مرور زمان و با برنامه‏‌ریزی، آهسته آهسته یکی پی دیگری حدود و ثغور مختلف را بر ملت گماردند، تا هر کس فقط برای دفاع از منفعت همان یک گروه برخیزد که بدان وابسته است؛ بدون این که سایر دسته‌‏ها برای این گروه شکست خورده برخیزند؛ و این گونه تعداد مظاهره کنندگان در تناسب به بپاخیزی توام همه‌ی اقشار، به سادگی مهار و پاشان می‌‏شوند. لذا موفقیت خود را در بی‏‌اتفاقی ملت دیدند تا این که کار به جایی رسید که نخست مکتب‌‏های اناثیه، سپس آرایشگاه‏‌ها، بعداً ورزشگاه‌‏ها و اخیراً مدرسه‏‌ها و دانشگاه‌‏ها بسته شدند و زنان را که بیشتر از نصف جمعیت را در جوامع امروزی تشکیل می‏‌دهند، خانه‌‏نشین ساختند.

ولی این جا آخر کار نبود. چون ویدای ما با انگیزه‌‏دهی از طرف تک تک افراد خانواده‌ی پدری‌‏اش و خانواده‌ی من کاملا تجدید نفس کرده و با قوت بیشتر از پیش و با گفتن این الفاظ به پا بلند شد: «به آن خدای که مرا هست کرده و یک روز نیست می‌‏کند، باور دارم و می‌دانم که این هم می‌‏گذرد، پشت این تاریکی هم روشنی است، روزهای خوب بر می‏‌گردد، فقط کافی است که روحیه‌ی خود را از دست ندهیم و انگیزه مثبت خود را حفظ بکنیم و مهم‌تر این که همه‌ی خواهران دست به دست هم داده و به مبارزات آزادی طلبانه و حق خواهانه‌ی خویش ادامه بدهیم. ما کم نیستیم، ما ضعیف نیستیم، ما ناچیز نیستیم. ما، ما استیم، ما زن استیم؛ و تا رسیدن به منزل مقصود، مطالعه‏‌ی روزانه را مانند غذا خوردن عادت خود بسازیم.»

اشتراک گذاری
ثبت دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دیدگاه ها
دیدگاهی وجود ندارد!
ناشناس
تاریخ انتشار: ۳۱-۶-۱۴۰۳ -